هستیهستی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

ني ني مينا و احمد

کلاس مادر و کودک حلسه دوم (بازی و آشپزی)

از دیشب حسابی دوق داشتی و میگفتی بریم پیش نی نی ها بازی کنیم نقاشی کنیم به بابایی گفتم میخوام با اتوبوس ببرمت و بابایی رفت سرکار. اما صبح دیرتر بیدار شدی و با یک تاکسی رفتیم سر ساقدوش. متظر ماشین بودیم که یکهو یک ماشین نگه داشت دیدیم مادرجون توش. بیچاره مادرجون فهمید دیرمون شده خودش پیاده شد و ماشین مارو برد به کلاس اما دیر نرسیدیم مربی این جلسه نازنین بود. اول یک کتاب پیک برتر آورد و به بچه ها توضیح داد این کتاب دیگه لازم نداریم و میتونیم ازش استفاده کنیم و از اون به بچه ها برگه داد. ( میگفت همیشه منعشون نکنید بلکه براشون محدوده نعیین کنید و  توضیح بدبد که مثلا این دیگه لازم نداریم میتونی استفاده کنی) تا اونها رو پاره کنند و بعد...
18 مهر 1392

کلاس مادر و کودک حلسه اول (هنر و خلاقیت)

امروز اولین جلسه کارگاه و مادر کوردک بود از روز قبل برات توضیح دادم که میخوایم مثل بچه های دیگه بریم مدرسه و با نی نی ها بازی کنیم صبح پا شدی و صبحانه خوردی و حاضر شدیم و با بابایی رفتیم. 5 دقیقه ای دیر رسیدیم. رفتیم داخل و تو کمی ماف و مبهوت به بچه های شیطون تر نگاه میکردی که داشتن توپ بازی میکردی. مربی جلسه اول خاله پرند بود اول خودمون معرفی کردیم. هر مامانی اسمش و بعلاوه اشم بچه اش میگفت. بعد برامون آهنگ کودکانه گذاشت و گفت که سعی کنید زیاد آهنگ بزارید که بچه برقصه (البته منظور جرکات دست و پا) چون باعث میشه اعتماد به نفسش بالا بره. و گفت مامانا شروع کنند که بچه ها هم باهاتون شروع کنند. بعد از اون به همه نی نی ها برگه های بزرگ...
11 مهر 1392
1