کلاس مادر و کودک حلسه اول (هنر و خلاقیت)

امروز اولین جلسه کارگاه و مادر کوردک بود

از روز قبل برات توضیح دادم که میخوایم مثل بچه های دیگه بریم مدرسه و با نی نی ها بازی کنیم صبح پا

شدی و صبحانه خوردی و حاضر شدیم و با بابایی رفتیم.

5 دقیقه ای دیر رسیدیم. رفتیم داخل و تو کمی ماف و مبهوت به بچه های شیطون تر نگاه میکردی که داشتن توپ بازی میکردی.

مربی جلسه اول خاله پرند بود

اول خودمون معرفی کردیم. هر مامانی اسمش و بعلاوه اشم بچه اش میگفت.

بعد برامون آهنگ کودکانه گذاشت و گفت که سعی کنید زیاد آهنگ بزارید که بچه برقصه (البته منظور جرکات دست و پا) چون باعث میشه اعتماد به نفسش بالا بره. و گفت مامانا شروع کنند که بچه ها هم باهاتون شروع کنند.

بعد از اون به همه نی نی ها برگه های بزرگ داد و یک عالمه مازیک گذاشت تا خودتون بردارید و نقاشی کنید. بچه ها شروع کردند به نقاشی و یا با ماژیک های رنگارنگ بازی میکردند. بهمون گفت سعی کنید برای بچه هاتون نقاشی نکشید. اگر بهتون میگن بکشید مثل خودشون خط و .. با درآوردن یک صدا بکشید. چون نقاشی های ما باعث میشه بچه همون چیزها رو فقط تو دهنش بمونه برای همینه وقتی به ما میگن خونه بکش همه تو یک شکل خونه میکشیم.

بعد با همکاری بچه ها ماژیک ها رو جمع کردیم و خاله پرند از هر کدون از نی نی ها تشکر میکرد.

یک عالمه توپ رنگی آورد و گفت یکی از بهترین بازی ها برای بچه هاست.

و توپ ها رو بالا انداختیم. بهم انداختیم و .... و در آخر هم توپ ها رو با بچه ها جمع کردیم.

میگفت سعی کنید همیشه بچه ها رو در جمع کردن شرکت بدید.

از چیزهایی دیگه ای که گفت این بود که سعی کنید بچه ها اصلا تلویزیون نبینند

و بعد یک کتاب آورد و با بازی با بچه ها رنگ و نام اشیاء تکرار میکرد

و بعد شعر توپ سفیدم .... خوندیم. خاله پرند میگفت سعی کنید شعر ها رو با جرکت دست و صورت و .. که به سعر مربوطه بخونید.

خیلی خیلی دوست داشتی و کاملا با مربی خو گرفته بودی و در آخر خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون

هنوز بابایی نیومده بود برای همین بردمت پارک نزدیک کلاس تا بابایی بیاد.

برای خودم عجیب بود که تو توی جمع ها غریبی میکردی حسابی از کلاس خوشت اومده بود. خیلی شیطونی نمیکردی ولی کاملا یخ ات آب شده بود.